تحول بزرگ با هدفگذاری موثر
آلیس سوال کرد: « ممکن است به من بگویید از کدام سمت باید بروم؟ »
گربه جواب داد: « بستگی به این داره که کجا میخواهی بروی؟ »
آلیس جواب داد: « آنقدرها مهم که کجا… »
گربه گفت: « در اینصورت مهم نیست که از کدام سمت بروی!! »
آلیس در سرزمین عجایب، لوییس کارول
تحول بزرگ با هدفگذاری موثر، از جمله موضوعات بسیار مهم و ضروری در دنیایی است که همه به دنبال موفقیت و رسیدن به رویاهایشان میباشند و این فقط در سایه هدفگذاری موثر اتفاق میافتد.
بسیار شنیدهایم و خواندهایم که همه میگویند، هدفگذاری کنید تا به خواسته هایتان برسید و راهکارهای زیادی هم ارائه دادهاند ولی فقط تعداد اندکی از افراد توانستهاند به اهدافشان دست یابند. به راستی اگر هدفگذاری تا به ایم حد مهم و ضروری است، پس چرا عدهای از طراحی یک هدفگذاری موثر و رسیدن به خواستههایشان ناتوان و ناراضیاند.
در مقاله « تحول بزرگ با هدفگذاری موثر » میخواهیم راههای ساده و دمدستی ولی مهم و تاثیرگذار برای هدفگذاری و ایجاد تحول بزرگ در زندگی و کسبوکار را بررسی کنیم تا راحتتر و موثرتر هدفگذاری کنیم.
در هدفگذاری، مسئله مهمی که وجود دارد، این است که افراد به خوبی و وضوح کامل نمیدانند چه میخواهند. هر چه خواسته خود را دقیقتر تعریف کنید و هر چه بیشتر بتوانید مغز خود را طوری برنامهریزی کنید که خواستههای شما را دقیقتر و واضحتر پردازش کند، احتمال رسیدن به اهدافتان بیشتر میشود.
شاید این جمله را شنیده باشید که اگر شما اهدافتان را مشخص نکنید، مجبورید برای اهداف دیگران کار کنید. اما از کجا میدانید چه میخواهید؟
برای داشتن هدف و هدفگذاری کردن، قواعدی وجود دارد که چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید این قوانین را در هدفگذاری بهکار گیریم تا به موفقیت حداکثری برسیم.
نخست اینکه
باید خواسته و هدف خود را به شکل کاملاَ مثبت مطرح کنید و فقط خواستههای خود را در ذهن دنبال کنید، نه نخواستهها را.
اساساَ مغز ما انسانها، تلاش میکند با موارد منفی بیشتر خود را درگیر کند، زیرا مغز و ذهن ما نقش حمایتی دارند و ما را همواره از خطرات و موانع میترساند. ولی متاسفانه هر چه بیشتر با موارد منفی درگیر شویم، قدرت آن را افزایش میدهیم و بار منفی کارها تکثیر میگردد. برای مشخصتر شدن این موضوع، بازی زیر را انجام دهید.
در هدفگذاری نیز، مثلاَ به جای فکرکردن به فقر پرداخت بدهیها و مبارزه ذهنی با فقر، بهتر است به ثروت و آزادی مالی فکر کنید. یعنی از یک رفتار با ساختار مثبت به جای یک رفتار با ساختار منفی در هدفگذاری خود استفاده کنید.
دومین قانون و قاعدهای که بایذ در هدفگذاری رعایت کنید
پویایی در هفدگذاری است. پویایی یا همان انعطافپذیری در هدفگذاری بدین معناست که هدف باید در کنترل شما باشد نه شما در کنترل هدف.
هدف باید متکی به رفتارهای شما باشد نه در کنترل دیگران. در هر زمان که تشخیص دادید مسیر شما درست نیست باید بتوانید مسیر درست رسیدن به هدفتان را پیدا کنید. ضمن آنکه در مسیر هدف و هدفگذاری، نباید متکی به دیگران شوید. زیرا اگر سایر افراد مطابق میل و مسیر شما، واکنش مناسب نشان ندهند، خودتان را گرفتار کردهاید. به جای آن ببینید چه کاری میتوانید انجام دهید که آنها خواستهها و اهداف شما را برآورده سازند.
مثلاَ به جای اینکه منتظر بمانید دیگران با شما دوست شوند، خود پیش قدم شوید و رفتاری را انجام دهید تا دیگران را به دوستی با خود جلب کنید.
سومین قدم در هدفگذاری
این است که: آنقدر هدف شما باید مشخص و دقیق باشد که بتوانید آن را به وضوح ببینید و احساس کنید. هر چه دقیقتر بتوانید احساسات خود را در زمان تحقق هدف به تصویر بکشید، مغز شما نیز همراهی کرده و از هر فرصتی برای رسیدن به هدف استفاده میکند.
چهارمین قاعده در هدفگذاری
آن است که باید برای رسیدن به هدف خود یک خط زمانی تعریف کنید. یعنی شروع اقدامات مشخص باشد، هراقدام کوچک دیگر در زمان معین خود انجام شود و نهایتاَ مغز شما باید بداند که در چه زمانی باید آن را به اتمام برساند.
اگر هیچ زمانبندی مشخص و دقیقی نداشته باشید، مغز شما دچار اهمالکاری شده و مدام دستور میدهد که « نگران نباش، وقت هست». ضمن اینکه اگر زمانی را درنظر نگیرید و زمان رسیدن به آن را بیانتها بگذارید، شاید تا پایان عمر به دنبال آن باشید و حتی دستیابی به آن، نیاز به چند نسل داشته باشد.
پنجمین قاعده در هدفگذاری
بررسی امکانات و منابع مورد نیاز در رسیدن به هدف میباشد. از خود سوال کنید برای رسیدن به این هدف به چه چیرهایی احتیاج دارید؟ آیا آنچه لازم است را در اختیار دارید؟ اگر ندارید، چگونه قرار است این نیازها و منابع را تامین کنید؟
این منابع ممکن است درونی باشد، مثل داشتن یک مهارت، یک ویژگی شخصی در خودتان یا یک باور و ذهنیت مثبت، یا ممکن است بیرونی باشد، یعنی تامین مالی و پول مورد نیاز یا کمک و مساعدت افراد دیگر.
در اینجا یک هدف فرعی دیگری پیدا میشود و آن دستیابی به منابع لازم است که باید ابتدا و قبل از حرکت در مسیر هدف اصلی، هدف فرعی را دنبال کنید.
ششمین قاعده و اصل مهم در هدفگذاری
اندازه مناسب هدف شماست. هدف باید با تواناییها و منابع و امکانات شما در توازن باشد. تنها در این صورت است که قابل دسترس میشود. مثلاً چنانچه شما به تازهگی بازی تنیس را شروع کردهاید، نمیتوانید هدف خود را رسیدن به مقام قهرمانی تنیس در هفته آینده بگذارید. زیرا با تواناییها و مهارت شما در توازن نیست. برای چنین هدفگذاری بزرگ و سنگینی، باید هدف فرعی شما مثلاً تهیه یک راکت تنیس مناسب و پیدا کردن یک مربی حرفهای و کاربلد باشد.
هفتمین اصل و قاعده مهم در هدفگذاری
داشتن انگیزه و شوق رسیدن به هدف میباشد. چنانچه قواعد و اصول قبلی را رعایت کرده باشید، انگیزه لازم لرای رسیدن به هدف را در طول مسیر حفط خواهید کرد.
به طور مثال: چنانچه هدف شما دارای اندازه مناسب باشد، یعنی نه چندان بزرگ و غیرقابل دسترس و نه چندان کوچک و جزئی باشد، مغز شما راحتتر آن را قبول کرده و جوشش لازم را ایجاد میکند. به همین ترتیب جزءجزء کردن هدف و ایجاد اهداف فرعی در ایجاد انگیزه، کمک بسیاری میکند.
نکته مهم آخر:
اکنون که در هدفگذاری خود، اصول و قواعد لازم را رعایت کردهاید، وقت اقدام و عمل است. این را بدانید که طولانیترین مسیرها، با اولین قدمها پیموده میشود. اگر هر هدف مناسب و خوبی را طراحی و برنامه ریز کنید ولی برای رسیدن به آن برنامه عملی و اقدام مناسب نداشته باشید، دیگر نامش هدف نیست، بلکه یک رویاست که فقط در ذهن خود نگهداری میکنید و حتی پس از مدتی ممکن است، کنار گذاشته شود و تبدیل به یک حسرت بزرگ گردد.
دیدگاهتان را بنویسید